میدانست که حالا با انگیزههای مهمی روبهرو است، انگیزههایی که پیش از آن حتا به آنها فکر هم نمیکرد. در هوشیاری کامل و در باطن، همهی آن انگیزهها را مهم میخواند و (در شگفتی محض) به هیچوجه نمیتوانست «پیش خود» به این اهمیت بخندد، اما، قطعاً در جمعبندی اوضاع مسئله چیز دیگری بود! به خوبی میدانست که اگر شرایطش پیش میآمد، فردای آن روز با وجود همهی تصمیمات پنهانی و قابل احترام ضمیرش